زخم ِعقده ای و حَسودِ من
بعد از اینکه ایمان رفت
یک بار محکم جلوی خیابان خانه شان زمین خوردم
زانوی پایِ راستم زخمی شد ، یک زخم سَطحی اما خون آمد
{ ویتامین k و پلاکتا با من قــهرَن ! }
وقتی می بوسیدمش به او گفتم هروقت ناپدید شدی ایمآنم می آید
حالا 225 روز است که زخم کوچک و خیلی سطحی آن موقع
هنوز روی زانوی پای راستم جا خوش کرده است
وقتی این عکس را دیدم با خودم فکر کردم حتا ممکن است یک زخم هم باعث خیلی چیزها شود
+ راستی آن پرنده کوچک ، آن گوشه تصویر چه میگوید؟
نظرات شما عزیزان: